(چشم هايش سوالات ریاضي و آمار كنكور بود و من دانش آموزي بي دفاع ...) #كنكور١٤٠٠ _زهراقدرتي بند بند دلم تو را میخواهد.. اصلا میخواهم در بند تو باشم اصلا میداني در بند كسي بودن يعني چه ؟ یعني كسي هست كه همیشه نگراني از دستش بدهي يك سوال از تو بپرسم؟ چرا مرا مال خودت نمیکني ... نمي داني من با تمام وجودم منتظرت هستم! چشم هایم دو دو میزند شانه هایم سردشان میشوند دلم هي شور ميزند و پاهایم بیقرار؛ و یادت هم در پي هم ... دلم بند شدن ميخواهد روزي كه عاشقت شدم ... ميدانستم در امتداد نگاه تو زخمي خواهم شد! آري من درختي هستم كه عاشقانه تبري را دوست دارد :)
(بغض سنگین مرا یك جنگجوي بي سلاح ميفهمد فقط جنگجويي خسته از چیکار می فهمد فقط زندگي بدون تورا آرش بي گناهي كه فقط براي عشق ، نيمه جان مانده است روي دماوند ميفهمد فقط...) زهراقدرتي با خود که فکر کردم ، دو دوتا چهارتايي كه كردم، فهميدم قلب من و فلسطين باهم نسبت دارند! از آن روزي كه دلبسته ات شد در اشغال توست...
|
 نویسنده زهرا قدرتي
کل نظرات : 0
تعداد اعضا : 0
باردید دیروز : 0 بازدید هفته : 1 بازدید ماه : 3 بازدید سال : 10 بازدید کلی : 569 |
عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار بازدید